امام خمینی (ره)، فقه شیعه و باز آفرینی زبان فکری جدید درسیاست (2)
امام خمینی(ره)، فقه شیعه و باز آفرینی زبان فکری جدید درسیاست (2)
امام خمینی(ره)، فقه شیعه و باز آفرینی زبان فکری جدید درسیاست (2)
نویسنده: دکتر مظفر نامدار(*)
باورهای به ارث رسیده از سال ها سلطه نظام پادشاهی
تا آن زمان عموم مردم بر این عقیده بودند که سلطنت ودیعه ای است الهی و شاه نایب خدا و ظل الله است بنابراین قدرت پادشاه مطلق و دست سلطان در جان و مال مردم باز و اراده او بر آزادی و حقوق مرم مختار و مسلط است . اصل عدم تساوی حقوق در افراد ملت و طبقات جامعه مقبول عام بود. یک طبقه را دارای امتیازات مخصوصه و طبقه دیگر را محکوم به تحمل بارهای گران مالیات و ظلم و جور می دانستند ... مطابق این اصول در فرانسه و در سایر ممالک اروپا حکومت پادشاه به عنوان ودیعه مطلقه الهی در انظار جلوه می کرد و در نظام اجتماعی امتیازات طبقاتی و عدم تساوی حقوق و وظایف معمول بود...(1)
اغلب موافقان و مخالفان انقلاب اسلامی در تبیین ریشه های انقلاب به این حقیقت اعتراف می کنند که نظام مشروطه سلطنتی اگر چه در ظاهر مدلی از مدل های دموکراسی غربی بود اما در ذات و ماهیت خود نظامی بود مبتنی بر حاکمیت ارثی قدرت در درون یک خانواده. همان طوری که نظام های سلطنتی اروپا تا قرن نوزدهم دارای چنین ماهیتی بودند. درون نظام استبدادی مشروطه سلطنتی باید به گونه ای تبلیغ می شد که سلطنت ودیعه ای الهی و شاه نایب خدا و ظل الله در زمین بوده و قدرت پادشاه مطلق و دست سلطان در جان و مال مردم باز و اراده او بر آزادی و حقوق مردم مختار و مسلط است. ارمغان نظام مشروطه سلطنتی برای ایران چیزی فراتر از آنچه گفته شد نبود.
پیروان قدرت مشروطه سلطنتی با الگوبرداری از حکومت های فرانسه و انگلیس در قرن هجدهم طبقه ای را در ایران صاحب امتیازات مخصوص کردند که هیچ گاه در باورهای مذهبی ملت ایران دارای چنین جایگاهی نبود اما این امتیازات در قانون اساسی مشروطه قانونی شد.
همان طوری که فلاسفه و مؤلفین دایره المعارف و علمای اقتصاد فرانسه هیچ یک با بودن پادشاه در مملکت مخالفتی نداشتند و علمدار مرام دموکراسی به شمار نمی آمدند و با ولتر و سایر اصحاب اندیشه در این دوران هم رأی بودند که ملت به واسطه جهلش قابل اداره کردن خود نیست و بهتر است که همیشه در این جهل باقی باشد.(2)
به همان نسبت مدعیان روشنفکری در ایران تا قبل از انقلاب اسلامی معتقد بودند که پادشاه و نظام سلطنت برای ایران یک اصل تردید ناپذیر بوده وملت ایران به خاطر جهل قادر به اداره کردن خود نیست و بهتر آن که همیشه در این جهل باقی باشد و اسم چنین نظامی را «دیکتاتوری منور» نام گذاشتند و بر اساس همین اعتقاد، فرد بی سوادی مثل رضاخان را با کودتا بر سرنوشت یک ملت متمدن و با فرهنگ تاریخ حاکم کردند.
به عبارت دیگر شبه روشنفکران ایران عصر مشروطه سلطنتی تا آستانه انقلاب اسلامی در الگوبرداری از نظام های سیاسی اروپا بیش از آنکه شیفته مردم ژان ژاک روسو باشند، دلباخته منتسکیو و ولتر بودند. یعنی کسانی که طرز حکومت مشروطه سلطنتی انگلستان را بالاترین نوع حکومت ها می دانستند و بر خلاف روسو که ملت انگلیس را در قبول این نوع حکومت احمق می دانست، حکومت جمهوری را یکی ازشقوق و فروع ملوک الطوایف دانسته و مبتنی بر ظلم و بی خردی می دیدند.
به عبارت دیگر شبه روشنگران ایران عصر مشروطه سلطنتی، مانند علما و فلاسفه عصر انقلاب فرانسه به این سخن اعتقاد شدید داشتند که «همه چیز برای ملت و هیچ چیز توسط ملت» یعنی وظیفه هر شخصی آن است که جمیع خیرات و ترقیات را برای ملت خود بخواهد لکن نباید خود ملت را وسیله کسب این خیرات بکند و آنها را در این امر دخالت دهد. چرا؟ چون جهل ملت و صغارت آنها موجب ندامت خواهد شد. بنابراین آرمان شبه روشنفکران عصر مشروطه سلطنتی تا قبل از انقلاب اسلامی سلطنت پادشاه مقتدر و متجدد بود. شاهی که بنابر تعریف غربی ها، قدرت مطلقه سلطنت را با نیروی عقل و فرط خرد قرین سازد.(3) این همان دیکتاتوری منوری بود که در رأس آن شعارهای منور الفکران عصر قاجاری و دوره پهلوی از میرزا ملکم خان ناظم الدوله تا متعصب ترین هواداران حکومت پهلوی از آن دفاع می کردند و میراث نظام مشروطه سلطنتی برای ایران بود.
اما چه کسی تردید دارد که ما به الاشتراک همه سلاطین مستبد و به ظاهر مصلح در تمام ممالک چند چیز بیشتر نبود. یکی افزودن قدرت پادشاه و الیگارشی وابسته به نظام پادشاهی، دیگر کسب ثروت و در نهایت کاهش قدرت مذهب و روحانیت. همه آن چیزی که در تاریخ اروپا در قرون متمادی اتفاق افتاد و در انقلاب فرانسه به اوج خود رسید در تاریخ معاصر بعد از شکست ایران در جنگ با روسیه تا سقوط نظام پادشاهی به وقوع پیوست.
زبان فکری که سال ها بر ذهن جامعه ایرانی سیطره داشت این بود که برداشتن حجاب از چهره پاره ای از مفاهیم دنیای گذشته و ورود به دنیای جدید جز با تخریب و نابودی گذشته میسر نیست. بر اساس چنین توهمی بود که جریان هایی تحت عنوان روشنفکری نزدیک به یکصد و پنجاه سال، بی رحمانه ترین حملات را علیه دین، فرهنگ و پاسداران میراث فکری جامعه دینی روحانیت، به کار گرفتند تا راه را برای سلطه مطلقه مفاهیم جدید باز نمایند. مدعیان روشنفکری معتقد بودند که کسی می تواند این حجاب را از چهره پاره ای از مفاهیم دنیای گذشته که به دنیای جدید راه دارد بردارد که متعلق به جهان جدید باشد نه آن کسی که به دنیای گذشته تعلق دارد. لذا در این دوران مقابله با دین و روحانیت به توهم اینکه این دو متعلق به دنیای قدیم هستند در رأس تهاجمات این جریان قرار گرفت و مفاهیم به انحصار آنها درآمد.
رازدانی، دلیری، ابداع تئوریک مفاهیم و چند منبعی بودن از آن جریانی شد که در طول سیطره فکری خود بر تحولات ایران هنری جز تقلید سطحی از غرب نداشتند. در حالی که دین و روحانیت به حاشیه رانده شد و جریان های روشنفکری در خلأ حضور مؤثر دین و روحانیت، منابع عظیم ثروت و استقلال کشور را تحت قراردادهای متعددی به بیگانگان فروختند.
فقه، زبان فکری جدید برای فهم دنیای مدرن
ما از شر رضاخان و محمدرضا خلاص شدیم لکن از شر تربیت یافتگان غرب و شرق به این زودی ها نجات نخواهیم یافت. اینان بر پا دارندگان سلطه ابرقدرت ها هستند و سرسپردگانی می باشند که با هیچ منطقی خلع سلاح نمی شوند.(4)
از دیدگاه امام همین جریان ها بودند که به اسم دموکرات، به اسم آزادی خواهی و به اسم روشنفکری و با اسم های مختلف مملکت را به تباهی، عقب ماندگی و ارتجاع کشاندند:
همین ها بودند که به ملت ایران القا کردند حتی نمی توانند پیچ یک چراغ را بالا ببرند این کار باید فرنگی ها بکنند. باید از خارج فرنگی ها بیایند و دستشان را این طور کنند تا این ماشه چراغ، فتیله را بالا ببرد... در همه طبقات این انگیزه رشد کرد.(5)
یعنی همین جریان هایی که خود را مرجع تفسیر همه مفاهیم و تنها جریانی که دنیای جدید را می شناسد معرفی می کردند ملت ایران را جاهل، صغیر، استبداد زده و... معرفی کردند.
امام با درک درست از جهان قدیم و میراث فکری و فرهنگی آن و همچنین جهان جدید و دگرگونی هایی که در حال وقوع بود، توانست گسست معرفتی بین این دو جهان را که نزدیک به یکصد سال در ایران القا می شد با معرفت شناسی تشیع حل نماید و مفهوم ولایت را که خیلی ها تصور می کردند متعلق به جهان گذشته بوده و نسبتی با جهان جدید آن هم در حوزه سیاست ندارد در الگوی یک نظام سیاسی کارآمد بازسازی نماید.
امام می دانست که مورد سؤال قرار دادن باورهای به ارث رسیده به منزله ابطال پذیری مطلق همه این باورها نیست. از نظر امام هیچ جبر و ضرورتی در پس مورد سؤال قرار دادن دستاوردهای گذشته به مفهوم ضرورت باطل بودن مأثورات منطقی نیست. علم سیاست جدید در منطق انقلاب فرانسه از اساس، این پیش فرض را پذیرفته بود که هر چه به ارث رسیده است باطل می باشد. اما امام متفکری بود که به رابطه تولیدی مفاهیم قدیم و جدید معتقد بود و می دانست کسی یا کسانی قدرت برقراری چنین رابطه ای را دارند که از هر دو جهان شناخت کافی داشته باشند.
جریان های مدعی روشنفکری در همه ادوار تاریخی دویست سال اخیر ایران اثبات کرده بودند که صلاحیت لازم را برای برقراری چنین رابطه ای ندارند. چون تاریخ این جریان چیزی جز تقلید و سرسپردگی به لوازم ظاهری دنیای جدید نبود در حالی که نه تنها فهم درستی از مفاهیم جهان جدید نداشتند بلکه از فقر شناخت جهان قدیم نیز در رنج بودند.
دراندیشه های امام روحانیت شیعه تنها جریانی است که استعداد برقراری این رابطه را دارد. امام در میان معارف دینی به دنبال معرفتی می گردد که این معرفت، استعداد فهم سیاست و اجتماعات دنیای جدید را داشته باشد، در این جستجو امام با مطالعه عرفان، فلسفه، کلام و اخلاق به فقه می رسد.
پینوشتها:
* دکترای علوم سیاسی.
1 ـ آلبر ماله و ژول ایزاک، تاریخ قرن هجدهم، انقلاب کبیر فرانسه و امپراطوری ناپلئون، ترجمه رشید یاسمی، تهران، سازمان کتاب های جیبی، 1357، ص 298.
2 ـ همان، ص 311، 312.
3 ـهمان.
4 ـ روشنفکری و روشنفکران در ایران، از دیدگاه حضرت امام خمینی، جمع آوری و تدوین مؤسسه فرهنگی قدر ولایت تهران، 1377، ص 71.
5 ـ همان، ص 99.
منبع:فصلنامه تخصصی 15 خرداد ش 9
/ج
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}